پيام آور روزگاران
پيام آور روزگاران
پيام آور روزگاران
شاعر : عبدالکريم تمنا هروي
جهان را بود تا فراز و فرود
به فردوسي از ما هزاران درود
تويي گوهر پاک و گوهر شناس
سزد از تو دم هزاران سپاس
سرو سرور اوستادان تويي
سخن را گرامي سخندان تويي
ز خورشيد تابان فروزان تري
هنر را افروغ و هنر پروري
کشيدي بس رنج در سال سي
دميدي روان بر تن پارسي
پيام آو روزگاران تويي
سخن سنج يکتاي ايران تويي
پديد آور کاوه و رستمي
فرامرز و رويين تن و نيرمي
گر ايران شود گنج پرخواسته
سراسر بود از، زرآراسته
بر آنم که شهنامة نامور
از آن گنج دارد بها بيشتر
نباشد گرت آسماني سرود
گه گفتي چنين جاوداني سرود؟
به نزد کهان و به نزد مهان
به آزار موي نيرزد جهان
“سينه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موري شود تنگدل”
نبودي گرت خامة زرفشان
نبود از سياووش و بيژن نشان
فريدون فرخ پي شاد بخت
رسيد از تو بر تاج و اورنگ و تخت
تو گفتي زپور پشنگ و شُغاد
ز ضحاک خونخوار و ناپاکزاد
زگفتار دهگان بسي داستان
بياراستي از گه باستان
تويي ماية نام و نام آوري
بنازد به نامت زبان دري
گهي گويي از دخت مهراب شاه
گه از زال و سيمرغ و ايران سپاه
زخويي و زشتي و شيرين و تلخ
ز مازندران و سمنگان و بلخ
که از گيو و گودرز و گرز و سپر
گهي هفت خوان را نهشتن زسر
تو را مي سزد گفت چون ديگران
اگر کاه را گفت کوه گران
سرودي ز کيسخرو و کيقباد
زمهر و مهي و زآيين و داد
ز شيرين و خسرو، زبهرام گور
ز اسکندر و ايرج و سلم و تور
ز شادي و بزم و مي و ميگسار
زدشت نبرد و زنخچير زار
ز فرهنگ و رأي و خرد باوري
ز رادي و داد و دهش گستري
ز سهراب و تهمينه و اشکبوش
که گفتي، نگفتي گر استاد توس؟
چو ملک تو گردد سخن آفرين
سخن آفرين را بود آفرين
همايون بماناد بنياد تو
بود جاودان در جهان ياد تو
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.
به فردوسي از ما هزاران درود
تويي گوهر پاک و گوهر شناس
سزد از تو دم هزاران سپاس
سرو سرور اوستادان تويي
سخن را گرامي سخندان تويي
ز خورشيد تابان فروزان تري
هنر را افروغ و هنر پروري
کشيدي بس رنج در سال سي
دميدي روان بر تن پارسي
پيام آو روزگاران تويي
سخن سنج يکتاي ايران تويي
پديد آور کاوه و رستمي
فرامرز و رويين تن و نيرمي
گر ايران شود گنج پرخواسته
سراسر بود از، زرآراسته
بر آنم که شهنامة نامور
از آن گنج دارد بها بيشتر
نباشد گرت آسماني سرود
گه گفتي چنين جاوداني سرود؟
به نزد کهان و به نزد مهان
به آزار موي نيرزد جهان
“سينه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موري شود تنگدل”
نبودي گرت خامة زرفشان
نبود از سياووش و بيژن نشان
فريدون فرخ پي شاد بخت
رسيد از تو بر تاج و اورنگ و تخت
تو گفتي زپور پشنگ و شُغاد
ز ضحاک خونخوار و ناپاکزاد
زگفتار دهگان بسي داستان
بياراستي از گه باستان
تويي ماية نام و نام آوري
بنازد به نامت زبان دري
گهي گويي از دخت مهراب شاه
گه از زال و سيمرغ و ايران سپاه
زخويي و زشتي و شيرين و تلخ
ز مازندران و سمنگان و بلخ
که از گيو و گودرز و گرز و سپر
گهي هفت خوان را نهشتن زسر
تو را مي سزد گفت چون ديگران
اگر کاه را گفت کوه گران
سرودي ز کيسخرو و کيقباد
زمهر و مهي و زآيين و داد
ز شيرين و خسرو، زبهرام گور
ز اسکندر و ايرج و سلم و تور
ز شادي و بزم و مي و ميگسار
زدشت نبرد و زنخچير زار
ز فرهنگ و رأي و خرد باوري
ز رادي و داد و دهش گستري
ز سهراب و تهمينه و اشکبوش
که گفتي، نگفتي گر استاد توس؟
چو ملک تو گردد سخن آفرين
سخن آفرين را بود آفرين
همايون بماناد بنياد تو
بود جاودان در جهان ياد تو
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}